آشنایی با سرزمین مردم گیل و دیلم حدود جغرافیایی، آب و هوا هنگامیكه تاریخ ایران را از نظر میگذرانید خواهید دریافت كه در میان مناطق مختلف ایران كمتر منطقهایست كه چون گیلان و ساكنان بخشهای دامنههای شمالی البرز بخاطر دلیریها و بهادریهایشان دارای منابع مختلف تاریخی بوده باشد و بهمین دلیل هم بیش از همة مناطق دیگر ایران دارای تاریخهای محلی است و
قیمت فایل فقط 7,900 تومان
استان گیلان ( وجه تسمیه)
آشنایی با سرزمین مردم گیل و دیلم
حدود جغرافیایی، آب و هوا
هنگامیكه تاریخ ایران را از نظر میگذرانید خواهید دریافت كه در میان مناطق مختلف ایران كمتر منطقهایست كه چون گیلان و ساكنان بخشهای دامنههای شمالی البرز بخاطر دلیریها و بهادریهایشان دارای منابع مختلف تاریخی بوده باشد و بهمین دلیل هم بیش از همة مناطق دیگر ایران دارای تاریخهای محلی است و یا در نوشتهها مورد حب و بغضهای سیاسی و طبقاتی قرار گرفته است اگر چه آثار باستانی منطقه قدرت پایداری در برابر وضعیت اقلیمی را نداشته و بخشی از آن نیز بر اثر حادثهها در دل خاكها مدفون شده و بخشی دیگر بدست انسانهای نادان به تاراج رفته و ویران گردید اما زندگی سلحشورانة آنان در منابع تاریخی و نوشتههای محلی و در فرهنگ عامه آشكارا بچشم میخورد.
این منطقه كه در پای سلسله جبال البرز و در آغوش درختان جنگلی و در كنار دریای خزر آرمیده است. از طرف مشرق با مازندران و از مغرب با آذربایجان همسایه است و اگر همچون جغرافی نویسان قدیم حدود جغرافیایی گیلان را از طرف شمال به دریای خزر و از طرف مشرق به مازندران و از جنوب به ری و قزوین و زنجان و از طرف مغرب به آذربایجان محدود سازیم باز هم باید گفت كه بخش وسیعی از مناطق كوهستانی را كه امروز با نام «دیلم» از منطقة جلگهای جدا میسازند باید جزء گیلان بحساب آورد كه از نظر سیاحان داخلی و خارجی و تقسیمبندیهای منطقهای و سیاسی و اقتصادی تا قرنهای نزدیك بما نیز چنین بوده است همانطور كه گاه گیلان را نیز ضمیمة نواحی دیلم بحساب میآورند بطوریكه مقدسی كه كتاب خودالتقاسیم فی معرفهالاقالیم را كه در قرن چهارم هجری مینوشت طبرستان و جرجان و قومس (سمنان ـ دامغان ـ بسطام) را نیز از جمله مناطق دیلمیان میداند. باید گفت حدود جغرافی آن (گیل و دیلم) تا اوایل عصر صفوی و دقیقاً تا انقراض سلسلة كیائیه در دوران سلطنت شاه عباس صفوی بنا به مقتضیات زمان و بر اثر كشمكشهای نظامی متغیر بوده است و امروز مسافری كه بخواهد این حدود را ببیند همینكه از شهرستان كرج خارج گردید باید در امتداد رشته كوههای البرز حركت كرده از طرف قزوین به رشت به راه ادامه دهد و پس از عبور از منطقه طارم و رسیدن به رود خروشان سپیدرود در برابر انبوه درختان جنگلی قرار خواهد گرفت در امتداد رودخانه پس از رسیدن به منطقه امامزاده هاشم (جهنم دره سابق) و عبور از شهرستان رشت و بندر انزلی به منتهیالیه این منطقه یعنی گرگانرود و آستارا خواهد رسید و در بخش شرقی به منطقة تنكابن كه تا دوران قاجاریه ضمیمه گیلان بود از شهرهای لاهیجان و لنگرود و رودسر گذشته به چابكسر كه آخرین بخش شرقی میان گیلان و مازندران است میپیوندد. تماشای آنهمه زیبایی و تنوع برای هر رهگذر تازه وارد پس از رسیدن به منجیل قدم به قدم خیرهكنندهتر خواهد بود زیرا با محاصره شدن منطقه در میان رشته كوههای طالش ـ طارم خلخال ـ دیلمان كه مانع خروج ابرهای حاصل از تبخیر آب دریا و رودخانهها و استخرها و مردابهاست و همچنین حركت بادها از دریا بخشكی و از فلات مركزی ایران بسوی دریا آب و هوای گیلان مرطوب و متغیر و برای رشد و پرورش گیاهان و درختان مختلف فوقالعاده متناسب بوده و رطوبت هوا تا 95 درصد و ارتفاع باران از 125 تا 162 سانتیمتر میرسد و درجة حرارت تا حدود 3 در زمستان و 37 درجه در تابستان میباشد. میزان نزول برف چون دورة یخبندان گیلان زیاد نیست و حداكثر ارتفاع برف ممكنست تا دو متر برسد.
اگر از جلگه بطرف دامنههای جنگلی برویم بازهم میزان بارندگی و رطوبت و یخبندان متغیر خواهد بود تا جائیكه از ارتفاع 1200 متری به بعد بخاطر سردی هوا رشد درختان متوقف گردیده و در عوض با چمنزارها و مراتع زیبائی روبرو میشویم و در ارتفاعاتی معادل 1800 تا دو هزار متر انواع گل و گیاه معطر روئیده می شود.
خجوكو كه در سال 1849 و 1850 میلادی در رشت میزیست و تاریخ گیلانش یكبار در سال 1306 و بار دیگر در سال 1354 چاپ گردیده است مینویسد. قوت و سرعت توسعة نباتات در این سامان بینهایت است اما از قلل كوه تجاوز نمیكند و هیچ چیز محزونتر از دیدن مناظر آن طرف نیست زیرا فاقد هرگونه طراوت است مانند كوههای خلخال كه از خاك رس و ریگ قرمز مركب بوده و دشتهای خمسه و قزوین و تهران و سمنان و دامغان و بسطام كه همه لم یزرع است سبزه و آب در آنطرفها همانقدر نایاب است كه در این طرف بحد وفور یافت میشود. گیلانیها در زبان اغراق میگویند. اگر در راس یكی از كوههای گیلان بمانید قسمتی از ریش شما كه اینطرف است با عطر گلهای ما معطر میشود و حال آنكه قسمت دیگر مانند صحرای آنطرف كوه پر از گرد و غبار می گردد.[1]
همانطور كه اشاره گردید ارتفاعات گیلان را سه رشتهكوههای مختلف محدود میسازد كه عبارتند از:
1 ـ كوههای طالش كه به موازات سواحل دریای خزر امتداد یافته و میان آذربایجان و دریای خزر واقع است.
2 ـ كوههای طارم و خلخال كه رودخانه سپیدرود از كنار درههای باریك آن میگذرد و رشتهكوههایی آنرا از كوههای دیلمان جدا میسازد و گیلان را به دو بخش تقسیم مینماید.
3 ـ كوههای دیلمان كه دنباله رشتهكوههای البرز بوده و مرتفعترین قلة آن در گیلان درفك (دلفك) است و از جنوب به منجیل و از طرف مشرق تا مناطق ییلاقی تنكابن و ارتفاعات سه هزار پیش میرود.
لرد كرزن در كتاب خود بنام ایران و ایرانیان آب و هوای گیلان را به چهار قسمت زیر تقسیم مینماید:
1 ـ حاشیة دریای خزر با تودههای شن به ارتفاع هشت تا ده متر و پهنای دویست تا چهار صد متر با بادهای شمالی و شمال غربی كه رطوبت را به لبة جنوبی دریا میرساند.
2 ـ اراضی پشت این تپههای شنی كه مردابها و مناطق باتلاقی را ایجاد مینماید و رسوبات رودخانهها را كه از كوهها سرازیر میگردند در خود جای میدهند كه نمونهای از آنها مرداب بندر انزلی در گیلان است.
3 ـ حاشیة پشت مردابها و سواحل داخلی آبهای راكد كه منطقهای است جنگلی و شهرهای مهم و دهكدههای پر جمعیت در این قسمت واقع است كه فاصله آن تا پای كوهها از سه تا سی كیلومتر تغییر میكند.
4 ـ دامنههای البرز كه نظافت هوا و زیبایی آن نظیر ندارد و در منطقة خالی از درخت و جنگلها و در دامنة كوههائی كه بر آنها مشرف است ییلاقهائی قرار دارند.
سپیدرود
بزرگترین رودی كه گیلان را به دو بخش تقسیم مینماید رود معروف سپیدرود است. مركز بخشی را كه در غرب سپیدرود قرار دارد و در اصطلاح مردم محل بیه پس (بیه آب رود) نامیده میشود شهر رشت است و آن بخش كه در شرق سپیدرود قرار دارد بیه پیش خوانده میشود كه شهر عمدهاش لاهیجان میباشد. این رود را در اوستا سپئت و در پهلوی سپت و در سانسكریت سوت SVETA گویند. ابن رسته مولف كتاب اعلاقالنفسیه دربارة منشاء و مسیر آن گوید:
سفیدرود از سیسر (صد چشمه) گذشته و از سرزمین آذربایجان عبور میكند و آنگاه داخل شهرهای دیلم گردیده و در دریای طبرستان میریزد.[2] مسعودی این رود را سپیدروج نامیده و مینویسد این كلمه به معنی رود سپید است كه محل دو كلمه در فارسی و عربی مقدم و مؤخر است و مجرای آن به سرزمین دیلم به طرف قلعه سلار است و او ابن اسوار دیلمی است یكی از ملوك دیلم است و اكنون كه تاریخ كتابت ماست بر آذربایجان تسلط دارد آنگاه این رود در دیلم از گیل میگذرد و به دیار دیلم رودی دیگر در آن میریزد كه آنرا شاهان رود (شاهرود) گویند و معنی آن شاه رودهاست از بس سپید و پاك و صاف است و همه با هم به دریای گیل میریزد كه دریای دیلم و خزر و اقوام دیگر است كه بر اطراف دریا جای دارند و بیشتر این مردم دیلم و گیل كه ظهور كردهاند و بر بسیاری از نقاط زمین تسلط یافتهاند بر ساحل همین رود بودهاند.[3]
سرچشمههای اصلی رود سپیدرود از ارتفاعات كردستان بوده و در سر راه شعبات مهم دیگری به آن میپیوندد و آبهای حاصل وارد تنگهای در منجیل میگردد و پیش از آنكه به این تنگه برسد به آب رودخانه شاهرود كه از كوههای طالقان سرچشمه میگیرد میپیوندد و از این زمان به نام سپیدرود شناخته میشود و قسمت اصلی آب رودخانه بزرگ سپیدرود در بندر حسنكیا ده (كیاشهر) بدریای خزر میریزد و بخشی از آن پیش از رسیدن به دریا به وسیله چند نهر بزرگ جهت زمینهای زراعتی مورد استفاده قرار میگیرد.
اگر طول رودخانه را از ارتفاعات اولیهاش در نظر گیریم بعد از ارس كه یكهزار كیلومتر طول دارد دومین رودی است كه اندكی بیش از رود كارون رود كارون (دارای هفتصد كیلومتر طول) حدود 720 كیلومتر درازا خواهد داشت و این رشته طولانی تا به هم پیوستن با رودخانه شاهرود به نام زرینه رود معروف بوده است و در دوره تسلط تركان قزل اوزون نامیده شده است عظمت و بهرهدهی این رودخانه مانند زندگی سلحشورانه مردم گیل و دیلم منشاء پیدایش افكار و اندیشههای افسانهای و حماسی گردیده است. قزوینی در عجایب المخلوقات در خصوص آب شاهرود و رودخانه سپیدرود میگوید:
نهر سفیدرود آوازی ندارد و روش او نرم است و در زمین نرم راه میرود و با نرمی و خاموشی كه دارد كشنده است و شاهرود با داشتن آوازی هولناك از آفات سالم است[4] در ابیات زیر تاریخ حماسی منطقه را كه گوئی در حركت سالهای پرخروش و زندة این رود جاویدان و گویا باقیمانده است میخوانیم.
همچون خیال خسته من گنگ و بیهراس |
| از روی ماسههای كف رود میگذشت |
دریا ـ جلگه ـ كوه
دریا و جلگه و كوه بزرگترین منبع اقتصادی و حیاتی مردم منطقه است كه بیدریغ چون سفره گستردهای در برابر ساكنان قرار دارد دریای خزر كه با نامهای دریای كاسپین، دریای هیرگانا، (جرجان ـ گرگان) دریای طبرستان، دریای گیلان، دریای مازندران، دریای شیروان، دریای دیلم، دریای آبسكون[5] شناخته شده است از شمال به سمت جنوب به طول یكهزار و دویست كیلومتر امتداد مییابد و دارای هفتهزار كیلومتر ساحلی است كه تنها یكهزار كیلومتر آن در خاك ایران است و سطح دریا بر اثر ریزش آبهای یكصدو سی رودخانه كه بعضی از آن در خاك ایران واقع است به سیصد و هفتاد و یكهزار كیلومتر مربع میرسد و بدین ترتیب دریای خزر با وسعت قابل توجهش همانطور كه از حیث انواع ماهی و كلسیم و سولفاتها غنی است موجب آبادانی و سرسبزی و حاصلخیزی جلگهها و كوهها و باروری زمینها و افزایش و رشد گیاهان و درختان جنگلی میگردد و آنچه را كه به كمك انسان در این ناحیهی مستعد بدست میآید عبارتند از: برنج، چای، انواع مركبات، توتون، سیگار، غلات، زیتون، كنف، بادامزمینی و انواع محصولات صیفی و تربیت كرم ابریشم و پرورش دامها امروز اگر چه كشت بعضی از محصولات زراعتی مانند پنبه و نیل تا حدودی هم نیشكر همچون صنایع دستی مانند پارچهبافی فراموش گردیده و یا اهمیت گذشتهاش را از دست داده است اما میتوان گفت كه برای زحمكشان گیل و دیلم زمین سخاوتمندانه و در تمام فصول سال آماده بهره دادن میباشد آنچنانكه در گذشته نیز بوده است.[6]محققان از فراوانی گیاهان داروئی در منطقه یاد میكنند و در وقایع دوران اسماعیلیه به وجود بیمارستان در الموت و صدور گیاهان دارویی و داروهای گیاهی از منطقة كوهستانی دیلم بسوی شهرها و سرزمینهای دوردست اشاره مینمایند و ظاهراً تاریخ آغاز دانش پزشكی را كه امروز در میان مردم گیل و دیلم به (گیل تجربه) معروف است و هنوز هم راهنمای امور بهداشتی و درمانی مردم روستاهای این ناحیه است باید به طبیعت پر بركت زمین و تلاش و شناخت دانشمندان عصر اسماعیلی كه با ورود حسن صباح به الموت آغاز گردید مربوط دانست. مناطق جنگلی كه زمانی تا نواحی الموت امتداد داشت امروز در ارتفاعات رحمتآباد و نزدیك به قله درفك پایان میپذیرد و اگر چه باید اعتراف كرد كه كاهش وسعت دامنههای جنگلی از زیبائی و اهمیت اقتصادی منطقه چیزی كم ننموده و آنرا به مناطق ییلاقی و مركز دامداری و غلات تبدیل ساخت و خوش آب و هوا ترین و زیباترین ارتفاعات و قلل گیلان نیز در این قسمت واقع است كه شناخته شدهترین آنها قلة معروف درفك ( دلفك) است وقتی كه از شهر رشت به طرف رودبار در حركت میباشیم در شرق رودخانه سپیدرود در رشته ارتفاعاتی كه بموازات جاده عمومی است بلندی 2700 تا 3000 متری در فك قرار دارد هنگامیكه از این بلندی به جنگلها و دشتها و صحراهای باطراوت گیل و دیلم بنگرید اطمینان دارم در برابر شكوه و عظمت خیره كننده طبیعت به هیجان خواهید آمد و هیچ چیز زیباتر از آن نخواهد بود كه بخواهید طلوع دلانگیز خورشید را از بلندیهای آن تماشا كنید و یا غروب سرزمین مردم گیل آن زمان كه در ابرهای سپید و پراكنده پوشیده شده و كوهستان دیلم را كه در زیر تابش خورشید همچنان سربرافراشته و از عظمت و استواری سخن میگوید به بینید[7].
توجه به معادن گیلان كه بعضی از آنها شناخته شده باقیمانده است و تعدادی نیز مورد بهرهبرداری میباشد بدان علت ضروری است كه میتواند در آینده ارزش اقتصادی خود را در كیفیت زندگی عمومی نشان دهد اما هنوز اهمیت خود را به خاطر نعمتهای دیگری كه طبیعت در اختیار مردم این ناحیه قرار داده پیدا نكرده است.
نژاد
گیلان كه در اوستا از آن به وارنا نام برده میشود مركز باستانی اقوام و تیرههای مختلفی است كه از جمله آنها قوم گیل میباشد و امروز سرزمینشان را گیلان مینامند. پارهای از محققین گیلها را با قوم دیگری به نام كادوسیها از یك تیره میشناسند بارتلد در این باره مینویسد. در عهد قدیم سكنه گیلان را كادوسیان تشكیل میدادند كه در قید اطاعت دولت هخامنشی نبودند همین قوم یا قسمتی از آن را گیل (گهلای، گیلوی، گهلوی) هم نامیدند و ولایت گیلان نام كنونی خود را از اسم قوم مزبور دارد[8]. بدون آنكه به نظرات دیگران اشاره گردد از چهار گروه زیر كه سهمی در وقایع تاریخی منطقه داشتهاند میتوان نام برد.
1 ـ كاسپیها: این گروه كه دریای خزر به نامشان دریای كاسپین نامیده میشد بتدریج در اقوام دیگر حل گردیده و نابود شدند.
2 ـ كادوسیها: اگر آنها را از گیلها جدا كنیم در ارتفاعات كوهستانی بخش غربی و در قسمتهای جلگهای گیلان میزیستند و شهر رشت كه مانند لاهیجان تا دورة مغولها از آن نامی برده نمیشد تقریباً در حدود سرحدات مرزی میان گیلها و كادوسیها قرار داشت. كادوسیها مانند گیلها همانطور كه از نفوذ قبایا آریایی در میان خود جلوگیری كرده و آنرا دچار كندی ساختند بعدها مانع نفوذ اعراب نیز گردیده و سالها با استقلال میزیستند.
3 ـ ماردها یا آماردها: آنان جنگجوترین طایفه غیر آریایی بودند كه در حاشیة سپیدرود زندگی میكردند و سپیدرود بنام آنان رود آمارد خوانده میشد پارهای از زبان شناسان واژه مرد و مردانه و مردم را در فارسی و همچنین فعل مرد و مرد و تمرد و مشتقات دیگر آنرا در عربی از نام این طایفه میشناسند.
4 ـ گیلها همانطور كه اشاره گردید این دسته نیز در كنار كادوسیها و در بخش جلگهای میزیستند كه به تدریج با كادوسیها بصورت تیره واحدی درآمدند و پس از كوچ و رانده شدن ماردها از حاشیه سپیدرود آن بخش را نیز در اختیار گرفته و از این زمان سرتاسر منطقه با نام گیل و دیلم شناخته شد.
بارتلد بنقل از استخری مینویسد: شهر عمده دیلمها پروان بود و مقدسی میگوید مهمترین شهر گیلها دولاب بود كه شهر تجارتی و نزدیك دریا و ظاهراً در قسمت غربی گیلان واقع شده بود چه از ولایت دولاب تا مغان پنج روز راه و تا شالوس (چالوس) یازده روز راه حساب میكردند و مطابق گفته اصطخری در كوهها قوم دیگری سكونت داشت كه به زبان مخصوص غیر از زبان گیلها و دیلمها سخن میراند[9] در مجموع باید گفت كه در جریان تاریخ و ثبت حادثهها رفته رفته نام كادوسیها از نوشتههای مورخین حذف میگردد و امروز سراسر منطقه كه چهار تیره بالا در آن میزیستند و سالها با استقلال در آن زندگی مینمودند با نام گیلان میشناسیم یعنی با نام قومی كه حدود یكصد و پنجاه سال پیش از آغاز دولت هخامنشی در آن سكونت داشته است و میتوان از این زمان با زندگی دلیرانهاش آشنا گردید و آنرا در كتابها و مستندات تاریخی دیگر جستجو كرد. اما امروز نمیتوان گفت مثلاً گیلها در كجایند و یا دیلمیان تا چه حد از تاثیر اختلاط اقوام دیگر با نژادشان بركنار ماندهاند شاردن سیاح عصر صفوی مینویسد در ایران هیچ فرد عالی مقامی یافت نمیشود كه از مادر گرجی یا چركسی زاده نشده باشد چون بیشتر از یكصد سال است كه این اختلاط و امتزاج آغاز یافته است[10] موضوعی كه شاردن درباره گروه خاصی اشاره میكند رفته رفته بعلل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در میان طبقات دیگر جامعه ایرانی از جمله میان ساكنان گیل و دیلم نیز راه یافته است تیرهها و نژادهائیكه هم اكنون در گیلان زندگی مینمایند و با بومیان در كار ساختن سرزمین خویشند عبارتند از: 1- طالشها 2- كردها 3- تركها 4- ارامنه 5- گرجیها 6- مازندرانیها.
جمعیت
از تعداد ساكنان منطقه در قرنهای گذشته نمیتوان آماری ارائه داد و ناگزیر به سالهای نزدیكتری برمیگردیم. رابینو مینویسد: چخوكو (یا شودزكو) جمعیت گیلان را در سال 126 هـ ( ـ 1850 م) 289400 نفر آورده است ولی خود او در فهرست نسبتاً مفصلی تعداد جمعیت گیلان را 338300 نفر در 67560 خانوار نوشته است اگر بخواهیم تكیه بر اعداد و ارقام احتمالی را كنار گذاشته از افزایش جمعیت و تعداد ساكنان مرد و زن شهرها و روستاها و دگرگونیهای دیگر آن اطلاعات نسبتاً دقیقتری بدست آوریم باید به سرشماری سالهای 1335 و 1345 و 1355 برگردیم[11]. و آن در بخشهای زیر نشان داده میشود.
1 ـ آمار جمعیت به تفكیك جنس در نقاط شهری و روستایی در سال 1345
جدول 1 | جمعیت | مرد | زن | خانوار |
روستائی | 1369110 | 693615 | 675495 | 262872 |
شهری | 385540 | 194865 | 190675 | 79290 |
جمع | 1754650 | 888480 | 866170 | 342162 |
2 ـ مقایسه دو سرشماری جمعیت در سالهای 1335 و 1345 به تفكیك مناطق شهری و روستایی
جدول 2 | جمعیت | شهری | روستائی | متحرك |
سرشماری 35 | 1422417 | 260824 | 1160940 | 643 |
سرشماری 45 | 1754650 | 385540 | 1369110 | - |
تفاوت جمعیت | 332243 | 124716 | 208170 | 643 |
در این دو جدول جمعیت استان زنجان نیز كه بعدها از استان گیلان جدا گردد قرار دارد و اگر جمعیت آن بخش را كه ضمیمة گیلان بود جدا سازیم كل جمعیت گیلان سال 1345 یك میلیون و دویست و شصت و سه هزار و نهصد نفر و در سال 1355 یك میلیون و پانصد و پنجاه و سه هزار شصت نفر و میانگین درصد تغییر 09/2% میگردد[12] و آن در مناطق مختلف استان گیلان با تغییرات زیر دیده میشود.
3 ـ آهنگ افزایش ده ساله جمعیت شهرستانهای استان گیلان بر اساس سرشماری سال 1355
جدول 3 | جمعیت روستائی در سال 1355 | جمعیت شهری در سال 1355 | كل جمعیت در سال 1355 | درصد تغییرات دهساله |
رودسر | 40200 | 112000 | 152200 | 44/1 |
لنگرود | 29500 | 57800 | 87300 | 23/3 |
لاهیجان | 63300 | 212000 | 275300 | 32/2 |
رودبار | 10500 | 70500 | 81000 | 30/2 |
رشت | 96800/1 | 248400 | 445200 | 65/2 |
فومن | 15200 | 128500 | 143700 | 27/2 |
صومعهسرا | 11200 | 93900 | 105100 | 73/1 |
بندرانزلی | 55800 | 21600 | 77400 | 73/2 |
طوالش | 18900 | 131300 | 150200 | 30/3 |
آستارا | 14300 | 21800 | 36100 | 80/2 |
استان گیلان | 455700 | 1097900 | 1553600 | 09/2 |
زبان و مذهب
زبان گیلكی از جمله زبانهای ایرانی است كه سالها در برابر نفوذ فرهنگ اقوام بیگانه موجودیت و سلامت خود را حفظ كرده است و امروز اگر چه قسمتی از آن دستخوش دگرگونیهایی شده اما هنوز هم میتوان در هر گوشه تنوع آنرا احساس نمود، مینویسند: گویا در كوههای طالش مردم به شصت زبان محلی سخن میگفتند[13] آقای ستوده مینویسد زبان مردم گیلان بچند بخش تقسیم میگردد:
1 ـ تالشی كه در شاندرمن ـ ماسال ـ اسالم ـ گرگانرود و تالش دولاب بدان گفتگو میشود.
2 ـ گیلكی بیه پس كه در بخشی از گیلان كه در باخترسفیدرود است بدان گفتگو میشود.
3 ـ گیلكی بیه پیش كه در خاور سفیدرود بدان گفتگو میكنند.
4 ـ گالشی كه زبان مردم كوهپایه گیلان است و زندگی آنان از پرورش گاو میگذرد.
5 ـ كرمانجی كه زبان مردم عمارلو است و از گویشهای كردی است.
6 ـ تاتی كه زبان چند ده از دههای رودبار زیتون و بخش فاراب عمارلو است.
7 ـ زبان گاومیش بانها ـ این مردم سرزمین ویژهای ندارند و بیشتر كنار رودخانههای بزرگ زندگی میكنند.[14] از گیلكی جز با زبان شعر نوشتهای دیده نمیشود تنها جزوه كوچك دوازده برگی بنام «تازه قانون» منتخبی از سخنان حضرت عیسی میباشد كه توسط میسیونهای مسیحی كه در دوران مشروطیت فعالیتهایی در بخشهای مختلف گیلان داشتهاند به زبان گیلكی مردم رشت چاپ و انتشار یافته است[15] درباره مذهب مردم ایران سازمان باید گفت كه عموماً مسلمان و اكثر شیعه میباشد یك مورخ مسیحی مینویسد. ایرانیان چند دژ تسخیر ناپذیر داشتند كه حكام معاویه و یزید نمیتوانستند در آن دژها ایجاد رخنه كنند و یكی از آن دژها مازندران بود و دیگری گیلان و در گیلان سكنة محلی علی بن ابیطالب را به لقب رشت میخواندند…
یعنی فرزانه و بعد از او این لقب به حسن و آنگاه به حسین داده شد و هنوز این كلمه در گیلان بر زبانها میباشد و حاكم نشین گیلان رشت است[16].
آغاز نفوذ تشیع را باید با ورود زیدیه بنواحی گیلان مطالعه كرد كه اندكی پیش از قیام داعی كبیر بوده است و مطالعه درباره عقاید پیش از اسلام مردم گیلان براساس نوشتهها و آثار باستانی و حفاریها پر تنوع میباشد كه در این مختصر اشاره به آنها ضرورت ندارد اما در گذشته اقلیتهای دیگری در گیلان زندگی میكردند كه از میان آنها اقلیتهای مسیحی (آشوری ـ ارمنی) زرتشتی، كلیمی قابل ذكر میباشد.
جهت دریافت فایل استان گیلان ( وجه تسمیه) لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 7,900 تومان
برچسب ها : استان گیلان ( وجه تسمیه) , دانلود استان گیلان ( وجه تسمیه) , استان گیلان , حدود جغرافیایی , آب و هوا , سپیدرود , جغرافیا , استان , گیلان , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه